نوشته‌ها

■هدف مدیریت افزایش بهره‌وری سازمان‌ها است. بنابراین، مدیران اصیل و حرفه‌ای باید بکار گرفته شوند تا بهره‌وری سازمان‌ها افزایش یابد. عملکرد مدیر به استعداد، شخصیت و توانایی او بستگی دارد. استعداد شامل هوش، دانش، مهارت و تجربه مدیریتی؛ شخصیت شامل عقایدها، ارزش‌ها، نگرش‌‎ها و رفتارهای مدیر؛ و توانایی شامل انگیزه و تلاش مدیر است.

□هوش مدیریتی Managerial quotient  “ظرفیت، توانایی، دانش، مهارت و تجربه مدیران برای تعریف و تحلیل مسایل سازمانی، توسعه ارتباطات موثر، شبکه‌سازی و تقویت قدرت سازمانی برای سازگاری بهتر با محیط پیرامون یا خلق محیطی مناسب برای دستیابی به اهداف سازمانی” است.

●مدیران با هوش مدیریتی بالاتر، در انجام وظایف مدیریتی مثل برنامه‌ریزی، تصمیم‌گیری، سازماندهی، هماهنگی، ارتباطات، رهبری، بودجه‌بندی و کنترل موفق‌تر هستند.

○هوش مدیریتی شامل مجموع هوش‌های عقلی، هیجانی، سیاسی، معنوی، فرهنگی و اخلاقی است. مدیران موفق باید توانایی استفاده ترکیبی از این هوش‌های مدیریتی را داشته باشند.

■هوش عقلی Intelligent quotient، با حافظه و توانایی حل مسأله سر و کار دارد. هوش عقلی “ظرفیت و توانایی فرد در ارزشیابی و حل مسائل است و او را قادر می‌سازد تا فکر کند، مسائل را بفهمد و تحلیل کند”. مدیر برای تصمیم‌گیری‌ها و حل مشکلات باید از هوش عقلی بالایی برخوردار باشد تا بتواند اطلاعات لازم را جمع‌آوری کند، علل ریشه‌ای مشکلات را شناسایی کرده و با استدلال منطقی، بهترین راهکار را انتخاب و برای آن برنامه بنویسد.

□هوش عقلی بالا به مدیر کمک می‌کند تا بهتر و سریعتر، دانش و مهارت‌های لازم را در زمینه‌ سازمان و مدیریت کسب کند. همچنین، هوش عقلی و دانش و مهارت الگو شناسی، درک ارتباط بین متغیرهای سازمانی، تفکر سیستمی و تفکر استراتژیک به مدیر کمک می‌کند تا شناخت بهتری نسبت به مسایل سازمانی بدست آورد و راهکارهای مؤثرتری را سریعتر شناسایی کند. ضریب هوشی یک کارمند و یک مدیر پایه باید به ترتیب حداقل ۱۰۵ و ۱۱۰ باشد. مدیران ارشد باید به ضریب هوشی مدیران در زمان انتصاب آنها توجه داشته باشند و با بکارگیری مدیران با هوش، از حل درست مسایل درست سازمانی در صورت بروز اطمینان حاصل کنند.

●آسیب حل درست مسایل غلط سازمانی به مراتب بیشتر از آسیب حل غلط مسایل درست سازمانی است.

○سازمان‌ها علاوه‌بر مدیران باهوش، به مديران خوب و فرهمند نياز دارند که مهارت‌هاي انجام کار گروهي، توانايي انگيزش ديگران و قابليت سازگاري بالایی دارند.

■هوش هيجاني Emotional quotient، “توانايي شناخت احساسات شخصي (خودآگاهي) برای به‌كارگیری درست آنها (خود مدیریتی) و شناخت احساسات ديگران (آگاهي اجتماعي) به‌منظور ایجاد ارتباط مناسب با آنها (مهارت‌هاي اجتماعي) است”. هوش هیجانی یا توانایی مدیر در شناخت احساسات خود و کارکنان و بر اساس آن مدیریت بهینه ارتباط با آنها منجر به تعامل بهتر با کارکنان و نفوذ بیشتر در آنها می‌شود. مدیران با هوش هیجانی بالا قادر به شناسایی، ارزیابی، پیش بینی و مدیریت احساسات دیگران بوده و در نتیجه، می‌توانند بهتر با آنها کار کنند و در آنها برای انجام کارها انگیزه ایجاد کنند. بنابراین، هوش هیجانی مدیران شامل دانش، مهارت‌ و توانایی شناخت، درک و استفاده مؤثر از احساسات کارکنان برای افزایش بهره‌وری سازمان است.

□هوش هیجانی بیشتر از هوش عقلی موجب موفقیت مدیران می‌شود. هوش هیجانی برای تعامل اثربخش تیم‌های کاری و بهره‌وری سازمان‌ها ضروری است و منجر به افزایش اثربخشی وظیفه رهبری در مدیران می‌شود. مدیران با هوش هیجانی بالا از سبک رهبری تحولگرا بیشتر استفاده می‎کنند. صداقت، قابل اعتماد بودن، انگیزش، همدلی، ارتباطات مؤثر و کار تیمی که از عناصر اصلی رهبری تحولگرا است، از ویژگی‌های مدیران با هوش هیجانی بالا هم است.

●مدیران با هوش هیجانی بالا، ارتباط مثبتی با کارکنان خود برقرار کرده، به نیازهای عاطفی آنها پاسخ داده، از احساسات و هیجان‌های خود برای انگیزش کارکنان استفاده نموده و آنها را در راستای دستیابی به اهداف سازمانی هدایت می‌کنند. چنین مدیرانی به کارکنان و مشتریان سازمان انرژی مثبت می‌دهند. هوش هیجانی منجر به کاهش استرس و فرسودگی شغلی، کاهش تعارض، افزایش رضایت شغلی و بهبود عملکرد می‌شود. آموزش هوش هیجانی منجر به تقویت مهارت‌های ارتباطی بین مدیران و کارکنان و مشتریان می‌شود. آموزش و تمرین موجب تقویت ارزش‌هایی نظیر اعتماد به نفس، صداقت، انصاف، از خود گذشتگی، انتقادپذیری، حمایت، همکاری و شکیبایی مدیران شده که پیش نیاز هوش هیجانی بوده و نقش بسزایی در موفقیت وظیفه رهبری دارد.

○هوش سیاسی Political quotient، “مجموعه‌‌ای از مهارت‌ها و دانش‌ها شامل توانایی کسب قدرت، ایجاد شبکه قدرت و استفاده از قدرت برای به دست گرفتن کنترل امور و مدیریت تغییر” است. مدیران با هوش سیاسی بالا، ارتباطات خارج سازمانی خود را تقویت می‌کنند. آنها برای افزایش قدرت خود در سازمان با صاحبان قدرت، منابع و اطلاعات ارتباط خوبی برقرار می‌کنند و از قدرت به‌دست آمده برای اجرای تغییر در سازمان استفاده می‌کنند. هوش سیاسی دارای ابعاد هوشیاری اجتماعی، نفوذ فردی، توانایی شبکه‌سازی و صداقت ظاهری است. مدیران با هوش سیاسی بالا، از خودآگاهی، انعطاف‌پذیری و فرصت‌طلبی بالایی برخوردار هستند. آنها محیط سیاسی پیرامون خود را تحلیل می‌کنند، رفتار دیگران را با زیرکی زیر نظر دارند، به خوبی با افراد ارتباط برقرار می‌کنند، خود را در نظر آن‌ها صادق، درست‌کار و قابل اعتماد نشان می‌دهند و در آنها نفوذ می‌کنند.

■آنها روی گروه سرمایه‌گذاری می‌کنند و با شبکه‌سازی گروهی، قدرت خود را افزایش می‌دهند. استفاده هوشمندانه از هوش سیاسی موجب برقراری ارتباط مؤثرتر با کارکنان، کاهش اضطراب، مدیریت بهتر استرس و تعارض و مدیریت مؤثر تغییرات سازمانی می‌شود. هوش سیاسی به مدیران کمک می‌کند تا با شبکه‌سازی و ایجاد ائتلاف، ضمن افزایش قدرت خود در سازمان، تصمیمات مهم سازمانی را سریع اتخاذ کنند و اختیارات لازم را نیز برای اجرای آنها بدست آورند. مدیران به مهارت‌های سیاسی نیاز دارند تا به سطوح بالای سازمانی راه یابند و به عاملان تغییر برای بهبود عملکرد سازمان تبدیل شوند. بنابراین، مدیران ارشد باید آموزش‌های لازم را در زمینه تقویت هوش سیاسی مدیران سطوح پایین‌تر فراهم کنند.

■هوش معنوی Spiritual quotient، “ظرفیت و توانایی استفاده از اطلاعات و منابع معنوی برای حل مسائل روزمره و دستیابی به اهداف” است. هوش معنوی توانایی درک معنا، ارزش و احساس ارزشمندی در هر کاری است که انجام می‌دهیم یا می‌خواهیم انجام دهیم. انسان به دلیل داشتن هوش معنوی با حیوانات و کامپیوترها متفاوت است. هوش معنوی کمک می‌کند تا مدیر به فلسفه وجودی و ارزش خود و هدف از زندگی پی ببرد و در نتیجه، دورنمایی برای خود در نظر بگیرد و برای دستیابی به آن تلاش کند. مدیران با هوش معنوی بالا به دنبال هدف برای سازمان خود هستند و بیشتر پذیرای تغییر هستند. چنین مدیرانی دارای ویژگی‌هایی نظیر خودآگاهی، استقلال، کل‌نگری، شجاعت، تفکر انتقادی، انعطاف‌پذیری، عمل‌گرایی و خودکنترلی هستند. هوش معنوی مدیر منبع هدایت کارکنان سازمان است. داشتن ظرفیت فراتر از امور فیزیکی و مادی، توانایی تجربه حالات افزایش یافته هوشیاری، توانایی تقدیس تجربه روزمره، توانایی استفاده از منابع معنوی برای حل مشکلات و ظرفیت با فضیلت بودن از مولفه‌های اصلی هوش معنوی است.

□هوش فرهنگی Cultural quotient، “ظرفیت و توانایی یک فرد برای عملکرد مؤثر در محیط‌های متنوع فرهنگی است”. هوش فرهنگی در حقیقت، توانایی فرد برای سازگاری مؤثر با زمینه‌های فرهنگی جدید و فرهنگ‌های مختلف است. مدیر با توجه به تنوع گروه‌های کاری در سازمان باید از هوش فرهنگی بالایی برخوردار باشد و قابلیت‌های لازم را برای سازگاری با خرده فرهنگ‌های مختلف سازمانی داشته باشد. کارکنان هر کدام اعتقادات، ارزش‌ها و رفتارهای خاص خود را دارند. هوش فرهنگی به توانایی درک جنبه‌های فرهنگی عقاید، ارزش‌ها، نگرش‌ها و رفتارهای دیگران می‌پردازد. بنابراین، مدیر با برخورداری از هوش فرهنگی به هنگام مدیریت تغییر توانایی اداره موثر تعارضات فرهنگی بین گروه‌های مختلف کاری را خواهد داشت.

●در نهایت، هوش اخلاقی Moral quotient، “ظرفیت مدیر در شناخت خوب از بد و رفتار بر اساس اعتقادات و ارزش‌های درست اخلاقی است”. هوش اخلاقی به توانایی اعمال اصول اخلاقی در اهداف، ارزش‌ها و اعمال شخصی اشاره دارد. مدیران بر اساس هوش اخلاقی، وظایفی برای خود تعریف می‌کنند و آن را اجرا می‌کنند. صداقت، مسئولیت‌پذیری، بخشش و شفقت مولفه‌های اصلی هوش اخلاقی هستند. هوش اخلاقی بر عملکرد یک سازمان تأثیر زیادی دارد. مدیرانی که از نظر اخلاقی باهوش هستند، متعهدتر هستند، پیوسته از اطرافیان خود یاد می‌گیرند، متواضع‌تر هستند و تمایل بیشتری برای به خطر انداختن منافع شخصی خود برای اهداف اخلاقی سازمانی دارند. افراد باهوش اخلاقی نیز اشتباه می‌کنند. ولیکن، آنها به عیوب و اشتباهات خود اعتراف کرده و برای اصلاح و رفع نواقص تلاش می‌کنند.

○موفقیت سازمان‌ها نتیجه بکارگیری مدیران با هوش مدیریتی بالا است. هوش مدیریتی یکی از شرایط احراز مهم شغل مدیریت است. بنابراین، هوش مدیریتی داوطلبان شغل مدیریت باید ارزشیابی شود. از آزمون‌ هوش مدیریتی برای ارتقای شغلی مدیران نیز باید استفاده شود. هوش مدیریتی ایستا نبوده و قابل یادگیری و توسعه است.

بنابراین، در ارزشیابی عملکرد مدیران و برنامه‌های جانشین پروری، باید به توسعه هوش مدیریتی مدیران توجه زیادی شود و برنامه‌های آموزشی برای تقویت هوش مدیریتی آنها طراحی و اجرا شود.

بودن در سمت مدیر، به تنهایی کافی نیست. هر لیدر یا رهبر خوب نیازمند یکسری از مهارت‌های نرم برای برقراری ارتباطات مثبت با کارمندان و یا اعضای تیم می‌باشد. با رعایت تکنیک‌های رهبری یا لیدرشیپ در سازمان می‌توان باعث شد تا افراد با اشتیاق و انگیزه فراوان به سمت هدف مشخص شده حرکت کنند.

زمانی که سازمانها درصدد استخدام فردی به عنوان رهبر یا لیدر هستند، در جستجوی فردی هستند که توانایی برقراری ارتباط‌های موفق و با کیفیت با همکاران و افراد دیگر در محل کار و یا خارج از آن را داشته باشند. افرادی که در سمت رهبری ایفای نقش می‌کنند باید توانایی در اولویت قرار دادن افراد را داشته باشند. کارفرمایان افرادی را که دارای درجه هوش هیجانی بالا، صبر و تحمل بالا و همچنین دانش منابع انسانی باشند را برای این سمت  ترجیح می‌دهند.

تکنیک های رهبری یا لیدرشیپ

کلمه ی « لیدرشیپ یا رهبری » ممکن است معانی مختلفی را در ذهن تداعی می‌کند. به عنوان مثال :

  • رهبران سیاسی، به همراه دنباله رو‌های پر شور و هیجان
  • یک گردشگر، مسیری را برای حرکت و استراحت برای افرادی که او را دنبال می‌کنند؛ مشخص می‌کند.
  • مدیر اجرایی، در حال توسعه ی استراتژی‌های شرکت خود برای برنده شدن در رقابت هست. مفهوم اصلی رسالت سازمانی در این این جمله خلاصه می‌شود.
  • یک رهبر خارق العاده باید الهام بخش اعضای سازمان خود باشد.
  • در ایجاد انگیزه روی کارکنان مهارت کافی داشته باشد.
  • از تعارضات و بروز نارضایتی در میان پرسنل خود جلوگیری کند.
  • شنونده خوبی باشد.

لیدر ها و رهبران به خودشان و دیگران کمک می‌کنند تا بهترین خود را اجرا کنند. آنها جهت را مشخص می‌کنند. چشم انداز و ویژنی الهام بخش مشخص می‌کنند.

رهبری درباره ی برنامه ریزی و تهیه نقشه ی راه برای رسیدن به هدف و برنده شدن صحبت می کنه و این موضوع بسیار هیجان انگیز، پویا و الهام بخش است.

بعد از اینکه آنها مسیر و جهت را مشخص کردند باید از مهارت های مدیریتی خود برای راهنمایی پیروان خود به سمت جهت درست، از یک راه هموار و مناسب، استفاده کنند.

در این مقاله بر روی فرآیند رهبری تمرکز شده است. بر روی مدل « متحول سازی رهبری » که برای اولین بار توسط جیمز مک گرگور برنز(James MacGregor Burn) ارائه شد و توسط برنارد باس (Bernard Bass)  توسعه پیدا کرد؛ بحث خواهم کرد. این مدل براساس تفکر استراتژیک، الهام بخش و ایجاد تغییرات ایجاد شده و بجای فرآیندهای سنتی مدیریت که براساس حفظ منابع و بهبود عملکرد فعلی بنا شده اند، مورد استفاده قرار می گیرد.

 

رهبری هنر به کار گرفتن تخصص و توانایی شخصی دیگر برای انجام دادن کارهایی ست که شما می‌خواهید و خود فرد هم علاقه مند به انجام آنهاست.”

دوایت دی آیزونهاور (Dwight D.Eisenhower)

اصول و تکنیک های رهبری یا لیدرشیپ در سازمان

با توجه به مدل تحول سازی رهبری، یک رهبر ایده آل و تاثیرگذار کسی ست که موراد زیر را انجام می‌دهد:

  • چشم اندازی الهام بخش برای آینده دارد.
  • الهام بخش و مشوق افراد برای برقراری ارتباط با این چشم انداز است.
  • مدیریت تغییرات در چشم انداز
  • مربی و تشکیل تیمی که او را در رسیدن به آن چشم انداز همراهی می‌کنند.

رهبری مهارت‌های لازم برای انجام این موارد را با هم جمع می‌کند.

چگونه می‌توان مهارت های رهبری را یاد گرفت؟

رهبران و لیدر های تاثیر گذار در هر سازمانی ضروری هستند. آنها می‌توانند در ایجاد یک تیم قدرتمند به یک کسب و کار کمک کنند و پروژه‌ها و کارها را با موفقیت به سرانجام برسانند. مهارت کلیدی رهبری مهارتی آموختنی هست و هر کسی می‌تواند این مهارت را در خود تقویت نماید.

بیشتر مردم نتایج و دستاورد‌های رهبران موثر را در جامعه دیده‌اند رهبران خوب مشارکت کارمندان را بیشتر می‌کنند یک محیط مثبت را ایجاد می‌کنند و به حذف موانع از راه تیم کمک می‌کنند. رهبر خوب، رفتارهایش مسری هست و برای همکاران الهام بخش است که آنها نیز این مهارت‌های مثبت را در کارشان اجرا کنند.

10 مرحله برای بالا بردن مهارت های رهبری

1- ارتباطات

به عنوان یک لیدر شما باید توانایی بیان و توضیح تمام اهداف سازمان و وظایف افراد را به صورت واضح و شفاف را داشته باشید. لیدر‌ها باید در زمینه برقراری ارتباط، در انواع آن چه به صورت تلفنی، نوشتاری و یا رو در رو، استاد و ماهر باشند.

یکی از مهم ترین بخش‌های برقراری ارتباط، بهبود مهارت گوش دادن است. بنابراین رهبران باید یک جریان مداوم ارتباط بین خود و کارکنان و یا اعضای تیم خود ایجاد کنند و همواره برای بحث در مورد مسائل و نگرانی‌های کارکنان در دسترس باشند .

سایر مهارت‌های مربوط به ارتباطات شامل:

  • گوش کردن فعالانه
  • توانایی شرح و توضیح
  • بیان داستان‌های کسب و کار
  • واضح و شفاف بودن
  • نتیجه گیری
  • ویرایش و تصحیح کردن
  • راحت کردن مکالمات گروهی
  • فن بیان خوب
  • داشتن مهارت‌های سخنرانی
  • شناخت زبان بدن‌های افراد از طریق ارتباطات غیر کلامی
  • ارتباطات نوشتاری

2- انگیزه

رهبران باید توانایی انگیزه دادن به کارمندان خود را برای پیشرفت شرکت داشته باشند؛ تنها پرداخت حقوق منصفانه به کارمندان کافی نیست. اگر چه لازم است اما کافی نیست. روش‌های زیادی برای انگیره دادن به کارمندان وجود دارد؛ شما می‌توانید با پیدا کردن شناخت افراد سازمان و براساس ویژگی‌های شخصیتی آنها، براساس این شناخت به افراد پاداش و یا مسئولیت ACCOUNTABILITY بدهید که این موضوع هم برای کارمندان خوشایند است و اعتماد بنفس آنها را افزایش می‌دهد هم باعث پیشرفت سازمان می‌شود.

  • اجازه استقلال به کارمندان دادن
  • برای استخدام نیرو از کارمندان درخواست نیرو کنید.
  • ارزیابی علایق کارکنان
  • توانایی متقاعد کردن کارمند
  • ارائه ی کارهای مولد و چالش برانگیز
  • ارائه پاداش
  • تعیین هدف‌های تاثیرگذار
  • تشکیل تیم سازنده
  • درک تفاوت‌های میان کارمندان

3- محول کردن کارها به دیگران (تفویض)

رهبرانی که سعی می‌کنند کارهای بیش از حد توان انجام دهند سردرگم می‌شوند و کارها همیشه خوب پیش نمی‌رود. آنها فکر می‌کنند واگذار کردن کارها به دیگران نشانه ضعف یک رهبر است در حالی که یکی از نشانه‌های رهبر قوی قدرت محول کردن کارها به افراد است.

بنابراین بایستی شناختی دقیق از توانایی‌های هر یک از کارکنان داشته باشیم تا براساس این ویژگی‌ها و توانایی‌ها به آنها وظایفی را محول نمود. یکی از ویژگی‌هایی که برای کسب این مهارت در خود دارید عبارتند از:

  • استقبال از بازخوردهای کارکنان در موارد مختلف
  • سهیم کردن کارمندها در نوآوری‌ها و ابتکار عمل‌ها (دادن اجازه داشتن ابتکار عمل به کارمندان )
  • تشریح و توضیح انتظارات از افراد
  • ارزیابی عملکرد کارمندان
  • اولویت بندی نتایج
  • کار گروهی
  • مدیریت زمان
  • آموزش
  • اعتماد به کارکنان

4-مثبت بودن

نگرش مثبت می‌تواند در محیط کار مسری شود یک رهبر باید در مواردی که کارها طبق برنامه ریزی جلو نمی‌رود به همان اندازه ی زمان‌هایی که عملکرد موفقیت‌آمیز بوده است؛ بتواند بخند و انرژی مثبت داشته باشد حتی در موقعیت‌های شلوغ و استرس زا تا محیط کاری سالم و شاد را ایجاد نماید. در نتیجه روحیه کارمندان افزایش می‌یابد و اگر کارمندان احساس کنند که محیط کاری مثبت و شادی دارند حس بهتری برای ماندن در شرکت و ادامه کار دارند و زمان‌های بیشتری را برای کارشان صرف می‌کنند.

برخی از مهارت‌هایی که باعث ایجاد یک فضای مثبت در محل کار می‌شود عبارتند از:

  • مراقبت
  • مدیریت اختلافات
  • ایجاد ارتباط
  • دیپلماسی
  • تشویق
  • تقویت انرژی مثبت
  • قدرت اجتماعی

5- قابل اعتماد و اطمینان

کارمندان باید برای مطرح کردن سوالات و نگرانی‌های خود با رهبران احساس راحتی کنند مهم است که شما بتوانید یکپارچگی خود را نشان دهید کارمندان تنها به رهبران آنها احترام می‌گذارند. کارمندان به لیدرهایی که به آنها احترام می‌گذارد اعتماد می‌کنند. صادق و درست بودن می‌توان این ویژگی را در کارمندان تقویت نمود. در ادامه برخی از مهارت‌ها بیان شده است که با داشتن آنها می‌توانید رهبر قابل اعتمادی باشید:

  • داشتن جرات معذرت خواهی و پذیرش اشتباه
  • مسئولیت پذیر
  • اخلاق کسب و کار
  • رازداری
  • دارای وجدان
  • درجه‌ی هوش هیجانی بالا
  • صادق و راستگو

6- خلاقیت

یک رهبر باید تصمیم‌هایی بگیرد که جواب یا نتیجه واضحی ندارد بنابراین یک رهبر باید بتواند خارج از چارچوب فکر کند و تصمیم بگیرد.

یاد بگیرید که راه‌ها و روش‌های غیر معمول را امتحان کنید کارمندان از رهبرانی الهام گرفته و انگیزه می‌گیرند که همیشه راه‌های معمولی و امن را انتخاب نمی‌کنند. تعدادی از ویژگی‌های لازم برای بهبود این مهارت در زیر بیان شده است:

  • داشتن قدرت تجزیه و تحلیل بالا
  • داشتن قدرت انعطاف پذیری بالا
  • داشتن تفکر انتقادی
  • کنجکاوی
  • آینده نگری
  • داشتن قدرت تخیل بالا و تصویرسازی ذهنی
  • گوش دادن به ایده‌های دیگران
  • ایجاد ارتباطات انتزاعی بین مسائل
  • قدرت حل مسئله
  • داشتن چشم انداز واضح
  • داوری منصفانه و دقیق

7- بازخوردها و نتایج

رهبران باید به طور مداوم به دنبال فرصتی برای ارائه اطلاعات مفید در ارتباط با عملکرد تیم به آنها باشد. با آموزش به کارمندان که چگونه عملکرد خود را بهبود بخشند و تصمیمات بهتری بگیرند احساس مسئولیت در برابر کارمندان را به آنها نشان می‌دهید. برخی از ویژگی‌ها برای داشتن این مهارت در زیر بیان شده است:

  • گوش دادن به پاسخ‌های کارمندان
  • ایجاد اعتماد بنفس در کارکنان
  • ارائه ی مشاوره مخصوص
  • احترام

8- مسئولیت

رهبر مسئول موفقیت و شکست تیمش است. بنابراین اگر چیزی به درستی انجام نگرفته است می بایستی متعهد باشیم. اگر کارکنان ببینند که رهبرشان انگشت اشاره به سمت دیگران دراز می‌کند و دیگران را سرزنش می‌کند و دیگران را مقصر شکست می‌داند؛ این لیدر یا رهبر دیگر احترامی در بین تیمش ندارد. اشتباهات و شکست‌ها را قبول کنید و سپس برای آنها راه حل پیدا کنید.

9- تعهد یا مسئولیت پذیری

این موضوع برای رهبران مهم است که آنچه با آن موافقند انجام گیرد بنابراین برای اینکه دیگران بتوانند در زمان‌های اضافه بر ساعت کاری با کمال میل کار کنند لزوما یک شرایط ویژه تعیین شود تا کارکنان بتوانند با اشتیاق کار کنند.

همان طور که کارمندان باید نسبت به کارشان تعهد و هنر پاسخگویی داشته باشند یک رهبر نیز، بیشتر از همه به وعده‌های خود برای پاداش به کارکنان متعهد باشد یک رهبر نمی‌تواند دیگران را  به انجام کارها و وظایف خود تکلیف کند در صورتی که خودش تعهد و مهارت مسئولیت پذیری نداشته باشد.

10- انعطاف پذیری

گاهی به عنوان یک رهبر، باید مثل یک درخت باشید. انعطاف‌پذیری یکی از مهم‌ترین مهارت‌هایی است که می‌توانید داشته باشید، مخصوصاً در زمان‌های تغییر و اختلال دائمی در عملکرد تیم و سازمان.

به منظور شناخت موانع احتمالی موفقیت، باید از شرایط خود آگاه باشید و تشخیص دهید چه زمانی باید خم شوید و چه زمانی باید ثابت بمانید. انعطاف‌پذیری بیشتر در نحوه سازمان‌دهی و اجرای حول اولویت‌هایتان، در پاسخ به نیازها و درخواست‌های مشتری، زمانی که فرصت‌ها یا تهدیدهای جدید به وجود می‌آیند، و در روابطتان همگی زمان‌های بسیار خوبی برای تمرین مهارت انعطاف‌پذیری هستند.

اشتباهات و تغییرات در لحظه‌های آخر، در محل کار پیش می‌آید رهبران باید قدرت انعطاف پذیری بالایی داشته باشند و هر تغییری را بپذیرند و برای آن راه حل ارائه کنند.

نتیجه گیری

برای تبدیل شدن به یک رهبر خوب، باید تمام ویژگی‌های یک رهبر را در خود ایجاد نمود چراکه با فقدان این ویژگی‌ها، افراد از شما پیروی نمی‌کنند. شما باید یک مثال خوب برای افراد برای پیروی کردن باشید. این همان جایی که مهارت‌های تعهد، انگیزه بخشی، صداقت و همدلی شما بازی خود را به نمایش گذاشته است. مهارت‌های ارتباطی خوب و قابلیت‌های تصمیم‌گیری نیز نقش مهم و حیاتی در موفقیت و شکست یک رهبر بازی می‌کند و در نهایت، نوآوری و تفکر خلاق و داشتن چشم اندازی برای آینده، ویژگی‌هایی است که باعث برجسته تر شدن یک رهبر می‌شود.

مقدمه

مدیریت فرآیند کسب و کار (BPM) روشی برای سازماندهی و مدیریت فرآیندهای مختلف یک کسب و کار می‌باشد. در هر سازمان و کسب و کاری، فرآیندهای مختلفی وجود دارد، که هر کدام از آن‌ها از مراحل متفاوتی برخوردار هستند؛ حال بسیاری از این فرآیندها مراحل اضافی دارند، که با مدیریت آن‌ها و اصلاح فرآیندها، می‌توان علاوه بر صرفه‌جویی در زمان و هزینه‌ها، موجب افزایش بهره‌وری کسب و کار نیز گردید. اینجاست که مفهوم مدیریت فرایند کسب و کار یا BPM به کار می آید.

مدیریت فرآیند کسب و کار چیست؟

مدیریت فرآیند کسب و کار یا همان BPM (Business Process Management) شیوه‌ای سازماندهی‌شده برای بهبود فرآیندهای موجود در کسب و کارها و بهبود کیفیت آن‌ها می‌باشد. به بیان دیگر، BPM نوعی روش مدیریتی است، که در آن بر روی بهینه‌سازی فرآیندها به منظور کاهش هزینه‌ها و افزایش بهره‌وری و به طور کلی بهبود و پیشرفت یک کسب و کار مورد استفاده قرار می‌گیرد.

شایان ذکر است که مدیریت فرآیند انواع مختلفی دارد، که در ادامه به معرفی و بررسی آن‌ها می‌پردازیم.

انواع مدیریت فرآیند کسب و کار BPM کدامند؟

در طول سال‌های گذشته با توسعه کسب و کارها و به وجود آمدن کسب و کارهای جدید، روش‌های جدیدی نیز برای مدیریت فرآیندهای کسب و کار شکل گرفت؛ به طور کلی، BPM به دو نوع کلی مدل‌های توصیفی و مدل‌های اجرایی تقسیم می‌شود.

مدل های توصیفی مدیریت فرآیند کسب و کار

(Business Process Model & Notation) BPMN -1

استانداردی برای توصیف فرآیندهای کسب و کار، که در آن فرآیندها در غالب یک نمودار جریان کاری (Flowchart) توصیف و طراحی می‌شوند.

  (Event-Driven Process Chain) ECP -2

در این مدل فرآیندها در قالب یک دیاگرام جریان کاری توصیف و طراحی می‌گردند.

  (Unified Modeling LanguageUML -3

یک سیستم و زبان توصیفی برای طراحی و تعریف فرآیندها ی کسب و کار و سیستم‌های اطلاعاتی در کسب و کار است.

مدل های اجرایی مدیریت فرآیند کسب و کار

 (Business Process Management System) BPMS -1

‌BPMS نرم‌افزار و سامانه‌ای کامپیوتری برای تعریف، طراحی، اجرا و مدیریت فرآیندها به صورت الکترونیکی و خودکار است.

 (Business Process Reengineering) BPR -2

رویکردی عملی برای بهبود فرآیندهای کسب و کار، که در آن فرآیندها از نو تعریف می‌شوند و در روند آن‌ها تجدید نظر و اصلاحات صورت می‌گیرد.

شایان ذکر است که مدیریت فرآیند BPM از وفق پذیری بالایی برخوردار است و بسیاری از سازمان‌ها و کسب و کارها از روش‌های سفارشی‌سازی شده BPM برای مدیریت فرآیندها و افزایش بهره‌وری استفاده می‌کنند؛ این روش‌های سفارشی‌سازی شده، با توجه به نیازهای کسب و کارها طراحی و اجرا می‌شوند.

مرحله اول: شناسایی فرآیندها

اولین قدم برای بهینه‌سازی و بهبود فرآیندها، شناسایی آن‌ها است؛ در این مرحله از روش‌های مختلفی – مانند مصاحبه با کارکنان و مدیران، مشاهده فرآیندهای دستی، تحلیل مستندات و گزارشات عملکردی و… فرآیندهای مختلف یک کسب و کار شناسایی می‌شوند.

مرحله دوم: تحلیل فرآیندها

در مرحله دوم، فرآیندهای شناسایی شده مورد تحلیل و بررسی قرار می‌گیرند؛ طی این بررسی‌ها، مراحل مختلف فرآیند، عملکرد و خروجی فرآیند و دیگر فاکتورهای مرتبط برای بهینه‌سازی فرآیندها تحلیل می‌شوند. مزایای تحلیل فرآیندهای کسب و کار عبارت‌اند از:

  • شناسایی گلوگاه‌های کاری
  • تهیه مدل داده
  • استانداردسازی فرآیندها
  • شناسایی منابع مورد نیاز اجرای فرآیند
  • تلاش سیستماتیک در جهت رفع موانع اجرای فرآیند
  • کاهش تعارضات سازمانی

مرحله سوم: طراحی فرآیندها

در این مرحله با توجه به تحلیل‌های صورت گرفته بر روی فرآیندها، هر فرآیند بهینه‌سازی و طراحی می‌شود؛ برای طراحی فرآیندها، متد‌های مختلفی مانند طراحی فرآیند، تعیین گردش کار و طراحی ساختار سازمانی مورد استفاده قرار می‌گیرند.

مرحله چهارم: پیاده سازی و بهبود فرآیندها

اجرا و پیاده‌سازی فرآیندهای طراحی شده و بهبود آن‌ها، آخرین مرحله از مدیریت فرآیند می‌باشد؛ در این مرحله فرآیندها با استفاده از روش‌های مختلفی اجرا می‌شوند و عملکرد آن‌ها مورد بررس قرار می‌گیرد، تا در صورت نیاز اصلاحات و بهبودهایی بر روی آن اعمال شود.

مزایای استفاده از BPM چیست؟

به طور کلی با مدیریت فرآیند BPM، بهره‌وری و کیفیت و کارایی فرآیندها در کسب و کارهای مختلف، بهبود می‌یابد، که این امر موجب پیشرفت و بهبود کسب و کار نیز می‌گردد؛ اما اگر بخواهیم بررسی دقیقتری بر روی مزایای استفاده از BPM داشته باشیم، می‌توانیم به موارد زیر اشاره کنیم:

بهبود کیفیت و کارایی فرآیندها

با شناسایی فرآیندها و تحلیل آن‌ها، شناخت درستی از مراحل آن‌ها و بهره‌وری و عملکردی که دارند، به دست می‌آید؛ پس از آن با بهینه‌سازی فرآیندها، حذف مراحل اضافی آن‌ها و اجرای فرآیندهای طراحی و تعریف شده به شکل درست، کیفیت و کارایی فرآیندها بهبود می‌یابد.

افزایش سرعت فرآیندها

حذف مراحل اضافی از فرآیندها، موجب کاهش هزینه‌ها و همچنین افزایش سرعت فرآیندها می‌گردد؛ با افزایش سرعت فرآیندها، بهره‌وری آن‌ها نیز افزایش می‌یابد.

افزایش چالاکی و انعطاف پذیری

یکی از مزیت‌های بسیار بزرگ استفاده از مدیریت فرآیند کسب و کار، افزایش چالاکی سازمان در تصمیم‌گیری و تعیین استراتژی و همچنین انعطاف‌پذیری آن در برابر تغییر شرایط محیط و بازار می‌باشد؛ با کمک BPM سازمان‌ها و کسب و کارها می‌توانند در کمترین زمان ممکن، فرآیندها را با توجه به شرایط و نیازهای جدیدی که شکل گرفته‌اند، اصلاح نمایند و بهبود ببخشند.

افزایش شفافیت فرآیندها

در BPM، تمامی مراحل فرآیندهایی که طراحی و یا بهینه‌سازی می‌شوند، به صورت شفاف در دسترس هستند و ذی‌نفعان می‌توانند مراحل مختلف یک فرآیند را مشاهده و پیگیری کنند؛ افزایش شفافیت در فرآیندها موجب افزایش اعتماد مشتریان، کارمندان و ذی‌نفعان به کسب و کار می‌گردد.

مدیریت بهینه منابع انسانی و مالی

کسب و کارها با بهینه‌سازی فرآیندهای خود به کمک BPM و با حذف مراحل اضافی از فرآیندها، قادر به کاهش هزینه‌های سازمان و همچنین مدیریت بهتر منابع انسانی خود هستند.

مدیریت فرآیند کسب و کار در چه حوزه هایی کاربرد دارد؟

کسب و کارهای مختلفی در حوزه‌های گوناگون وجود دارند، که هر کدام از آن‌ها دارای فرآیندهای خاصی می‌باشند؛ کسب و کارها برای پیشرفت و بهبود عملکرد و بهره‌وری خود در هر حوزه‌ای که فعالیت دارند، باید از مدیریت فرآیند کسب و کار BPM استفاده کنند.

توجه داشته باشید که BPM یک روش مدیریت کسب و کار از طریق شناسایی، بهبود و مدیریت فرآیندهای آن کسب و کار می‌باشد؛ در همین راستا، هر کسب و کاری در هر حوزه‌ای که وجود دارد، می‌تواند به کمک BPM، فرآیندهای موجود را شناسایی، بهینه‌سازی، طراحی و پیاده‌سازی کند.

برخی از حوزه‌ها و بخش‌هایی که مدیریت فرآیند BPM در آن‌ها کاربرد دارد، عبارت‌اند از:

  • مدیریت پروژه: اصلاح مراحل پروژه، تعریف فرآیندهای پروژه، بهینه‌سازی فرآیندها و کاهش زمان اجرای پروژه.
  • مدیریت منابع انسانی: بهبود فرآیندهای جذب، مصاحبه، استخدام و آموزش نیروی انسانی و ارزیابی عملکرد آن‌ها در سازمان یا کسب و کار.
  • مدیریت مشتریان: بهبود فرآیندهای ارتباطی، ثبت تیکت، پشتیبانی و بهبود کیفیت خدمات.
  • مدیریت مالی: بهبود فرآیندهای حسابداری، صدور فاکتور، ثبت سفارش، بهینه‌سازی مخارج و… .
  • مدیریت تولید: بهینه‌سازی فرآیندهای تولیدی، کاهش زمان تولید محصولات، مدیریت مواد و قطعات اولیه و… .
  • بانکداری و خدمات مالی: بهبود فرآیندهای مالی مانند بررسی اعتبار مشتریان، ثبت درخواست وام، صدور وام، ارائه خدمات بانکی و… .
  • پزشکی و درمانی: مدیریت پرونده بیماران، ثبت نوبت ویزیت، نسخه‌نویسی، ثبت سوابق پزشکی و… .

BPM و BPA چه تفاوتی دارند؟

بسیاری از افراد مفاهیم BPM و BPA را با هم یکسان می‌دانند، در حالی که دو مفهوم متفاوت از هم در حوزه مدیریت کسب و کارها هستند؛ همان‌طور که می‌دانیم، BPM روشی برای طراحی، اجرا، مدیریت و بهبود بهره‌وری فرآیندهای یک کسب و کار است، در حالی که BPA روشی برای تحلیل، مدل‌سازی و بهینه‌سازی فرآیندها محسوب می‌شود.

به بیان دیگر، BPM روشی برای مدیریت فرآیندهای یک کسب و کار و BPA روشی برای تحلیل و بهینه‌سازی این فرآیندها می‌باشد؛ شایان ذکر است که BPA یکی از مراحل مدیریت فرآیند کسب و کار BPM – مرحله دوم: تحلیل فرآیندها – است، اما پس از اتمام طراحی و پیاده‌سازی فرآیندها، در جهت تحلیل عملکرد فرآیندها و بهبود آن‌ها نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد.

تفاوت BPM، BPMN و BPMS چیست؟

BPM، BPMN و BPMS همگی مفاهیمی مرتبط با مدیریت فرایندهای کسب و کار هستند، اما تفاوت‌هایی نیز باهم دارند؛ برای درک بهتر تفاوت‌های این ۳ مفهوم، بهتر است تعریف هر کدام از آن‌ها را در کنار هم مرور کنیم.

تعریف BPM

مجموعه‌ای از روش‌ها، ابزارها و نرم‌افزارهای مختلف، برای طراحی، مدل‌سازی و بهینه‌سازی فرایندهای کسب و کار.

تعریف BPMN

استانداردی برای مدل‌سازی و طراحی فرایندهای کسب و کار به کمک نمودار جریان کاری؛ در BPMN با استفاده از نمادهای گرافیکی استاندارد، فرایندهای مختلف را طراحی و مدل‌سازی می‌کنند. به عبارت دیگر، BPMN نوعی زبان استاندارد برای توصیف فرایندهای کسب و کار  محسوب می‌گردد و موجب درک آسان‌تر فرایندها و جریان اطلاعات و کار در آن‌ها می‌باشد.

تعریف BPMS

نرم افزارهای مدیریت فرایندهای کسب و کار، BPMS نام دارند؛ نرم افزارهای BPMS با هدف مدل‌سازی، طراحی، بهبود و خودکارسازی فرایندهای کسب و کار توسعه یافته‌اند؛ به کمک نرم افزارهای BPMS می‌توانید فرایندهایی که طراحی و بهینه‌سازی نموده‌اید را، به راحتی طراحی و در سامانه‌های سازمان خود پیاده‌سازی کنید.

سیستم مدیریت فرایند کسب و کار BPMS چیست؟

سیستم مدیریت فرایند کسب و کار یا همان BPMS، ابزار تخصصی برای مدیریت صفر تا صد فرایندها (اعم از طراحی، مدل‌سازی، بهینه‌سازی، ویرایش، پیاده‌سازی و اجرای فرایندها ) می‌باشد؛ انواع مختلفی از نرم‌افزارهای BPMS در بازار وجود دارند، که هر کدام آن‌ها از قابلیت‌ها و امکانات مختص به خود برخوردارند.